یک کتاب برای مادرم از مشهد فرستاده بودند .                                                

چند روزی روی زمین بود و جلد قرمزش خیلی تو چشم می زد .

قبل از اینکه مادرم آن را بردارد و بخواند من برداشتم و آن را خواندم .

خیلی زیبا بود .حتی صبح که مجبور بودم با پدرم زودتر به مدرسه بروم کتاب را با خودم بردم

راجب اولین زن اسیر ایرانی بود .

هشت بخش بود و هربخش حدود 20تا35 صفحه بود .

تعداد صفحاتش برایم مهم نبود چون کتاب خیلی قشنگی بود .




                                 برای اینکه تیکه ای از کتاب تا نیمه ی راه را بخوانی اینجا کلیک کن