((((((رفاقت به سبک تانک))))))

مثل اینکه اولین بارش بود پا به منطقه ی عملیاتی می گذاشت.                                                                      

از آن آدمهایی بودکه فکر می کرد مامور شده است که انسانهای گناهکار به خصوص عراقیها فریب خورده را به راه راست هدایت کرده کلید بهشت را دستشان بدهد.

شده بود مسئول تبلیغات گردان.

دیگر از دستش ذله شده بودیم.

وقت و بی وقت بلندگو های خط اول رابه کار می انداخت و صدای نوحه و مارش عملیات تو آسمان پخش می شد و عراقیها مگسی می شدند و هرچی مهمات داشتند

سر مای بدبخت خالی می کردند.

از رو هم نمی رفت.

تا اینکه انگار طرف مقابل یعنی عراقیها هم دست به مقابله به مثل زدند و آنهاهم بلندگوآوردندو نمایش تکمیل شد .

مسئول تبلیغات برای اینکه روی آنهارا کم کند نوار { کربلا کربلا ماداریم می آییم } را گذاشت.

لحظه ای بعد صدای نره خری از بلند گوی عراقی هاپخش شد که{آمدی آمدی خوش آمدی جانم به قربان شما. قدمت رو چشام.صفا آوردی تو برام!}

تمام بچه ها از خنده ریسه رفتند.

مسئول تبلیغات رویش را کم کرد و کاسه کوزه اش را جمع کرد و رفت.!!!


--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

((((((جام جهانی در جوادیه))))))

الکس هیوارد، فرزند سفیر کانادا در تهران است.

 سیاوش یکی از بچه های محله ی جوادیه که دست بر قضا ، زبان انگلیسی اش خوب است ، به الکس فارسی یاد میدهد.

الکس ، ماجرای یک دوره مسابقه ی فوتبال را در جوادیه از زبان سیاوش می شنود و یک تیم از بچه های کانادایی را برای مسابقه

معرفی می کند؛ اما کار به همین جا ختم نمی شود...

تیم هایی از کشور های دیگر هم ازراه میرسند ؛ اسپانیا،ایتالیا،ژاپن، چین، سوئیس، آرژانتین ،برزیل و... از عرب های کوچه یمروی  وبچه های کارگر

افغانی هم تیم هایی معرفی می شوند و به تدریج یک جام جهانی کوجک در جوادیه پا می گیرد...