یه چیز کمه،
می
دونم مطمئنم،
ولی ظاهرا که چیزی کم نیست. بذار ببینم . نمره که بیسته تفریح که زیاده نمی دونم چی کمه .......
آهان یادم اومد............
فکر کردی میگم نه نمیشه که همش من حرف بزنم خب یه حدسم شما بزنید ...........
به مامانم گفتم :مثلا شما مقرکتاب داری پوسیدم از بس توی امتحانات کتاب نخوندم آخه اینم شد زندگی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
مامانم گفت:خب بابا گریه نکن الان به داداشت می گم بره برات کتاب بیاره
.
.
.
داداشم رفته برام کتاب بیاره اونم از بالای قفسه ها!!! بیچاره نزدیک بوده با سر بخوره زمین
حالا با یه قیافه ی غضبناک وایساده بالای سر من مثل اجل معلق!!!!!!
باصدای بلند گفت : ازاین به بعد کتاب میخای خودت باید بری بیاری و......
همین طور که داره داد و بیداد میکنه نگاهش مییفته به جلد این 5 تا کتاب
{ 1. پدر چرا توی خانه مانده است؟ 2. جای خالی او 3. نیروی هوایی
4. سحرگاهان همافران اعدام میشوند 5. برادرت را صدا کن} و........
.
.
.
.
مامان مامان داداش کتاب هارو به من نمیده